جدول جو
جدول جو

معنی نیمه تنه - جستجوی لغت در جدول جو

نیمه تنه(مَ / مِ تَ نَ/ نِ)
با نصف بدن. (فرهنگ فارسی معین).
- نیمه تنه بلند شدن، نیم خیز کردن. نصف پیش تنه را اززمین بلند کردن
لغت نامه دهخدا
نیمه تنه
با نصف بدن: (بدشواری نیمه تنه در رختخوابم بلند شدم دکمه چراغ برق را پیچانیدم روشن شد)
تصویری از نیمه تنه
تصویر نیمه تنه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیم تنه
تصویر نیم تنه
لباس کوتاه مردانه یا زنانه که قسمت بالای تنه را می پوشاند، مجسمه ای که نیمۀ بالای بدن را نشان می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
نیم تنه. آرخالق. (برهان قاطع). جامۀ دامن و آستین کوتاه که نیم تنه نیز گویند و به کنایه و مجاز لنگ رانیز گویند. (از رشیدی). جامه ای باشد کوتاه مر زنان را. (از جهانگیری). رجوع به نیم تنه شود:
نیم تنی تا سر زانوش هست
ازپی آن بر سر زانو نشست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَهْ)
نصف بار. تقسیم شده به دو. (ناظم الاطباء). نیم تاه. نصف شده. تقسیم شده به دو بخش. (فرهنگ فارسی معین).
- نیم ته کردن، تقسیم کردن. به دو نصف کردن. (ناظم الاطباء).
- ، از کمر گرفته انداختن. (غیاث اللغات). از کمر گرفته دوتاه کردن کسی را. (آنندراج) :
یکی نیم ته کرده قصاب وار
بسی قوچ جنگی در آن کارزار.
هاتفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ نَهْ)
خطای اندک. قصور. (ناظم الاطباء). نیم گناه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ رَهْ)
نیمه راه. وسط راه. بین راه:
همرهان رابه نیمه ره بگذاشت
راه دریای بی رهی برداشت.
نظامی.
رجوع به نیم راه و نیمه راه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ پَ جَ/ جِ)
سی. چه عدد لفظ ’پنجه’ شصت است. نصف آن سی باشد، مراد از آن لفظ لام است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
منتصف. (دانشنامۀ الهی، ریاضی از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ / نِ)
نیم تن. آرخالق. (از برهان) (ناظم الاطباء). جامۀ آستین و دامن کوتاه که نیم تن را فروپوشد. (انجمن آرا). قسمی جامۀ کوتاه و بیشتر زنان را که نیم بالای تن پوشد. کت. (یادداشت مؤلف) : پیک نیم تنه را به طلب منادی زن چرخ ابریشم دوانید. (نظام قاری ص 141) ، عکس نیم تنه، عکس که نیم زبرین تن را نماید. (یادداشت مؤلف). تصویر یا مجسمه ای که از کمر به بالا رانشان دهد، در کوتاه که به اندازۀ نصف در است. قسمی در چون نیمۀ دری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
وسط راه، راه پیاده رو. یا رفیق نیمه راه. کسی که مقداری از راه سفر را با دیگری طی کند و سپس از همراهی با وی خود داری کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمه گاه
تصویر نیمه گاه
منصف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم گنه
تصویر نیم گنه
گناه کوچک، خطای اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم ته
تصویر نیم ته
تقسیم شده به دو بخش نصف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم تنه
تصویر نیم تنه
((تَ نِ))
لباس کوتاه مردانه یا زنانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیم ته
تصویر نیم ته
((تَ))
نیم تاه، تقسیم شده به دو بخش، نصف شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیم تنه
تصویر نیم تنه
آرخالق
فرهنگ واژه فارسی سره
جلیقه، کت
فرهنگ گویش مازندرانی